آتش بازی
فیلم کودکان آتش بازی یک فیلم کوچک عجیب است که در ترکیب کمدی، فیلم درام، فیلم علمی تخیلی و فیلم عاشقانه تلاش می کند، اما این عناصر فردی را به درستی دریافت نمی کند، بنابراین هرگز به عنوان یک کل یکپارچه نمی شود .
آکیوکی شینبو و نوبویوکی تاکوچی، کارگردانها، نسخهای از انیمیشن ژاپنی «درهای کشویی» را ارائه کردهاند که در آن یک جفت نوجوان به لطف یک روز جادویی، لحظات مشابهی را به روشهای متفاوتی در طول یک روز تجربه میکنند. ، گوی مرموز. این ممکن است جذاب تر باشد اگر شخصیت ها بهتر توسعه یافته باشند - یا اصلاً توسعه یافته باشند. این فیلم به ویژه دختر 14 ساله را در معادله قرار می دهد، که چیزی بیش از یک پیاده زیبا نیست: تصوری جنسیتی از یک دختر در پریشانی در هر یک از این سناریوها. در مقابل، پسری که او را نجات می دهد با هر نسخه جدید از رویدادها شجاع تر و قهرمان تر می شود.
اما در شروع فیلم، نوریمیچی (با صداپیشگی ماساکی سودا) یک نوجوان معمولی است. او از اینکه مجبور است در تابستان در شهر ساحلی عجیب خود به مدرسه برود، شکایت میکند و او و دوستانش سعی میکنند با مسابقه دادن با دوچرخه و اسکیتبردهایشان از روی تپه، زندگی را زنده کنند. به محض رسیدن، واضح است که همه آنها به دنبال نازونا زیبا و آرام (سوزو هیروس) هستند، که نوریمیچی برای اولین بار در راه مدرسه جاسوسی میکند و در حالی که مات و مبهوت در ساحل ایستاده بود، به دریا خیره میشد، نسیم دامن کوتاه دختر مدرسهای او را تا حدی بالا میبرد. . (این یک موتیف دویدن بداخلاق است، همانطور که دختر ساق پا و لاس زدن را از پشت به تصویر می کشد.) اما رفیق غرغرو نوریمیچی، یوسوکه (مامورو میانو) نیز زمانی را برای دردسر و تحقیر معلم خود بر سر سینه های بزرگش پیدا می کند، لحظه ای عجیب در فیلمی که پر شده است. با آنها. آیا «آتش بازی» ادای احترامی به آن کمدی های جنسی بد دهه 80 مانند «پورکی» و «تفرج خصوصی» است؟ چه کسی می داند؟
بعداً، نوریمیچی به طور اتفاقی با نازونا برخورد می کند که او با لباس شنا در کنار استخر در حال استراحت است. گوی مینیاتوری که او آن روز صبح در ساحل پیدا کرده بود، اکنون در استخر افتاده است، که به نوعی او را به نوریچی متصل می کند. با این به کجا می رویم؟ در همه جا، اما در هیچ کجا. نوریمیچی به طور غیرقابل توضیحی متوجه می شود که می تواند با پرتاب توپ کوچک و درخشان به آسمان و آرزو کردن، رویدادها را تغییر دهد. او از این قدرت برای کمک به نازونا استفاده می کند تا از زندگی مبهم و ناراضی خانگی خود فرار کند که عمدتاً شامل همان فرار با تغییرات جزئی در طول راه است.
بعد از اینکه یونیفرمش را عوض کرد و سارافون ریز پوشید، با تمسخر به او میگوید: «من دختر بدی هستم». "مانند مادر مانند دختر." اما این کلیشه تنها جای خود را به دیگری می دهد: تصور قدیمی از عروسی افسانه ای بین این دو، و خوشبختی برای این شاهزاده خانم آینده.
بازی با زمان در این نوع ساختار روایی در حال تحول - مانند «درهای کشویی» یا «لبه فردا» یا «دکتر استرنج» - میتواند هم سرگرمکننده و هم روشنکننده باشد و دیدگاههای مختلفی را در مورد داستانی که فکر میکردیم ارائه میکند، ارائه میکند. d بیایند بدانند. با این حال، در "آتش بازی"، نتیجه هیچ معنای جدیدی ارائه نمی دهد. این داستان آنقدر کم است که به طور فزاینده ای تکراری و خسته کننده می شود.
اما بدترین بخش این است که در هر جدول زمانی جدید، ما هنوز باید به بحث دوستان نوریمیچی در مورد اینکه آیا آتش بازی زمانی که به آسمان شلیک می شود گرد یا صاف است گوش دهیم. ببینید، این سناریوی عجیب در روز آتشبازی سالانه شهر در فانوس دریایی اتفاق میافتد. از این رو، عنوان. ظاهراً، این مکالمه اشاره ای به نحوه بازی های فیلم با چشم انداز است، اما برای اولین بار ذهن را خسته می کند و ما مجبوریم بارها و بارها آن را بشنویم.
به هر حال، آتش بازی واقعی بسیار دوست داشتنی است، مانند نماهایی از دمیدن گل ها در یک علفزار، قطرات آب از آبپاش ها که روی چمن می افتند - نوعی تصویر که انیمه را بسیار جذاب و لذت بخش می کند. "آتش بازی" ممکن است فکر کند که ما را به جایی می برد، اما ما برای همیشه در زمان حال گیر کرده ایم.